هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وآن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی خستهای را که دل و دیده به دست تو سپرد گر شدم خاک ره عشق مرا خرد مبین آنکه کوبد در وصل تو کجا باشد خرد؟
شعر از مولانا(دیوان شمس)، خواننده علیرضا قربانی
بر شما باد شنیدن آن، بسی زیبا. . .
فاطمه روشن
هر روز دلم در غم تو زارتر است
و از من دل بی رحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است